سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیپچ کس نبود جونم براتون بگه پارمیدای قصه ماتوی خونه نشسته بود که دوستش سحر بهش زنگ زد که شارژ ADSLش تمام شده و از پارمیدا خواست تا از اینترنت براش شارژ بگیره پارمیدا هم اومد کامپیوتر را روشن کرد که دید ویندوز در کامپیوتر موجود نیست البته بگم مدتی بود که ویندوز کامپیوتر پارمیدا می پرید و پارمیدا مجبور بود که یک ویندوز نصفه نصب کنه که هم برنامه هاش نپره و هم ویندوز بالا بیاد اما اینبار فرق داشت پارمیدا طبق معمول سی دی ویندوز رو گداشت و آماده نصب بود که دید پیغامی اومد که نوشته بود no hard diskاینجا بود که پارمیدا فهمید ای دل غافل هارد دیسک کلا سوخته آه از نهاد پارمیدا بلند شد که چه کنم در این اوضاع نابسامان ؟خلاصه به سحر زنگ زد که من هاردم سوخته و نمی تونم شارژ بگیرم دوستشم باهاش کلی هم دردی کردو آه کشیدخلاصه پارمیدا نمی دونست چی کار کنه کامپیوتری که هاردش تا حالا دوبار سوخته رو بده تعمیر یا قید این کامپیوتر رو بزنه و بره یه لب تاپ یاکامپیوتر جدید بخره؟

تا اینجا داشته باشید تا بعد



برچسب‌ها: داستان
+ تاریخ چهارشنبه 91/7/19ساعت 7:15 عصر نویسنده پارمیدا | نظر